در این مقاله میخواهیم به زبان ساده ببینیم این آزمون چه چیزی را اندازهگیری میکند و چطور باورهای ما میتوانند مثل یک ترمز مخفی جلوی پیشرفت ما را بگیرند یا برعکس، ما را به جلو هل بدهند.
این 5 باور کلیدی، فرمان زندگی شما را در دست دارند
آزمون شومر به ما کمک میکند بفهمیم در پنج زمینه اصلی چه دیدگاهی داریم. جواب شما به این سوالها نشان میدهد که باورهایتان بیشتر مبتدی و ساده است یا حرفهای و پیشرفته.
۱. هوش و استعداد: ذاتی است یا با تلاش به دست میآید؟
باور مبتدی: «آدم یا باهوش به دنیا میاد یا نه. کاریش نمیشه کرد.»
این افراد فکر میکنند هوش یک ویژگی ثابت است. برای همین وقتی به چالش میخورند، زود ناامید میشوند چون فکر میکنند به سقف تواناییشان رسیدهاند.
باور حرفهای: «هوش و استعداد با تلاش و تمرین بهتر میشه.»
این افراد باور دارند که مغزشان مثل یک عضله است که با تمرین قویتر میشود. برای همین از چالشها نمیترسند و بیشتر تلاش میکنند.
۲. سرعت یادگیری: یادگیری باید فوری باشد یا زمان میبرد؟
باور مبتدی: «اگه مطلبی رو همون لحظه نفهمم، یعنی هیچوقت نمیفهمم.»
این افراد انتظار دارند یادگیری سریع و آنی باشد. برای همین اگر نتوانند یک مسئله را در چند دقیقه حل کنند، آن را رها میکنند.
باور حرفهای: «یادگیری یک فرآیند تدریجی و زمانبر است.»
این افراد میدانند که برای یاد گرفتن چیزهای عمیق باید صبر و حوصله داشت و بارها و بارها تمرین کرد.
۳. ساختار دانش: دانش مجموعهای از فرمولهای ساده است یا یک پازل پیچیده؟
باور مبتدی: «علم یعنی یک سری حقیقت و فرمول مشخص که باید حفظشون کرد.»
این افراد دنیا را سیاه و سفید میبینند و دنبال جوابهای قطعی و ساده برای همه چیز هستند.
باور حرفهای: «دانش مثل یک شبکه پیچیده است که همه چیز در آن به هم ربط دارد.»
این افراد از تحلیل کردن، پیدا کردن ارتباط بین مفاهیم مختلف و فکر کردن به مسائل از زوایای گوناگون لذت میبرند.
۴. قطعیت دانش: آیا حقیقت همیشه ثابت است؟
باور مبتدی: «چیزی که امروز درسته، صد سال دیگه هم درسته. حقیقت عوض نمیشه.»
این افراد تحمل دیدگاههای مخالف را ندارند و فکر میکنند همیشه فقط یک جواب درست وجود دارد.
باور حرفهای: «دانش ما دائماً در حال تکامل و بهتر شدنه. شاید چیزی که امروز درسته، فردا کاملتر بشه.»
این افراد ذهن بازی دارند و میتوانند اطلاعات جدید و حتی متناقض را بپذیرند و تحلیل کنند.
۵. منبع دانش: دانش را از دیگران میگیریم یا خودمان میسازیم؟
باور مبتدی: «هرچی استاد یا کتاب میگه درسته.»
این افراد به صورت منفعلانه دانش را از مراجع قدرت (مثل معلم یا متخصص) دریافت میکنند و کمتر آن را زیر سؤال میبرند.
باور حرفهای: «دانش واقعی رو باید با فکر کردن، تحلیل و تجربه شخصی ساخت.»
این افراد به دنبال شواهد میگردند، فکر میکنند و نظر شخصی خودشان را بر اساس منطق شکل میدهند.
چرا شناختن این باورها اینقدر مهم است؟
شناختن باورهای ما درباره یادگیری فقط یک بحث تئوری و جالب نیست، بلکه مستقیماً روی زندگی واقعی ما تأثیر دارد:
- دانشآموزان و دانشجویان: دانشآموزی که فکر میکند هوش ذاتی است، کمتر برای درسهای سخت تلاش میکند. اما کسی که باور به تلاش دارد، نمرات بهتری میگیرد و از یادگیری لذت میبرد.
- محیط کار: کارمندی که فکر میکند یادگیری باید سریع باشد، ممکن است از دورههای آموزشی طولانی فرار کند. اما کسی که یادگیری را یک فرآیند میداند، همیشه در حال پیشرفت شغلی است.
- زندگی روزمره: در دنیای پر از اخبار جعلی، افرادی که باورهای حرفهایتری دارند، بهتر میتوانند اطلاعات درست را از غلط تشخیص دهند و کمتر فریب میخورند.
آزمون شومر چیست و چه نقاط ضعف و قوتی دارد؟
خب، حالا که با این باورها آشنا شدیم، برگردیم سراغ آزمون اصلی. پرسشنامه باورهای معرفتشناختی شومر یک ابزار ۶۳ سؤالی است که حدود ۳۰ سال پیش توسط یک روانشناس به نام مارلن شومر ساخته شد. این آزمون از شما میخواهد به جملاتی مثل «حقیقت هرگز تغییر نمیکند» روی یک طیف از «کاملاً مخالفم» تا «کاملاً موافقم» امتیاز دهید.
نقاط قوت آزمون
با وجود قدیمی بودن، این آزمون به خوبی نشان میدهد که باورهای ما درباره یادگیری چقدر روی چیزهایی مثل معدل، درک مطلب و سماجت ما در حل مسائل تأثیر دارد.
یک مشکل بزرگ: دستهبندی سؤالات!
بزرگترین ضعف این آزمون این است که دانشمندان بعد از سالها تحقیق، هنوز سر دستهبندی دقیق سؤالات آن به توافق نرسیدهاند. یعنی ساختار داخلی آزمون کمی شلخته است و همین باعث شده امروزه ابزارهای جدیدتر و دقیقتری جای آن را بگیرند.
داستان ساخت آزمون: چرا این پرسشنامه یک ایده جدید بود؟ (تاریخچه)
قبل از اینکه خانم شومر این آزمون را بسازد، متخصصان فکر میکردند که باورهای آدمها مثل پله است؛ یعنی همه به ترتیب از یک پله فکری به پله بعدی میروند. مثلاً اول همه چیز را سیاه و سفید میبینند، بعد کمکم خاکستریها را هم قبول میکنند.
اما شومر یک ایده انقلابی داشت. او گفت باورهای ما مثل یک تیم فوتبال است! ممکن است یک بازیکن (یک باور) خیلی قوی باشد، اما بازیکن دیگر ضعیف باشد. یعنی ممکن است شما باور داشته باشید که «هوش با تلاش بهتر میشود» (باور حرفهای)، اما همزمان فکر کنید «یادگیری باید سریع باشد» (باور مبتدی). این دیدگاه جدید و چندبعدی، دنیای روانشناسی تربیتی را برای همیشه تغییر داد.